مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

حذف و اضافه ی شیرین

1392/10/22 12:05
نویسنده : مامان هدي
474 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف..

_مامان کتابِ نبات توچولو لو کجا گذاشتی؟

باز هیجان زده شدم!

_چی گفتی مبین؟

_میگم کتاب نبات کوچولو لو میخوام؟

مگر تو همان مُمی توچولو نبودی تِه همیشه تِتاب میخواست؟؟ که گ توی کارت نبود؟؟

چه شد جانکم ؟ عجله داری برای بزرگ شدن ؟ آخر هنوز وقت داری برای کتاب گفتن...هنوز قندهای دلم آب نشده...آخر فکر من نیستی؟

٣٢ ماهه ی من...

تو بزرگ شو جانم...همانطور که باید....کاف و گاف هایت را هرچه واضح تر ادا کن...تا الفبای زندگی ات کامل شود...تو بزرگ شو عزیزترین و بگو برایم مامان ببین چقدر بزرگ شدم! قدم بلند شده ماشالا!

که لذتِ شنیدن، این روزها مرا به مرزِ جنون می کِشد...

که این روزها فقط گوش داشتن برایم کافیست...صدای نفس هایت....صدای دویدنت...صدای کودکانه هایت...صدایِ صدایت...صدای بودنت!

که بدوی بیایی ببوسی ام...بگویی ببین همه جا پُر از قلب شده...اخه تو گفتی عاشقِ منی...! راست میگویی.من گفتم که دل داده ی تو ام!

که یک بغل عروسک بیاوری و بگویی...من بابای اینام اینا علوسک نیستن...عشقای منن!

که من کاف های جدیدت را بشنوم...دلم بلرزد...از بزرگ شدنت...و سجده کنم همان خدایی را که تو را به من بخشید.

که آقا گرگ هایت انقدر واضح و با تامل ادا میشنود، گویی تو نبودی که می گفتی...اقا دورده!

این ر هایِ یکی در میانی که همزمان با کاف و گاف های جدیدت لِ شد را، کجای دلم بگذارم...

 که این حذف و اضافات شیرینیِ زبانت را هزار هزار میکند!!! با جدیت می گویی...من بَلَنده شدم!

بالندگی ات پیاپی شیشه ی عمرم.

الحمدلله...ماشاالله....شکرالله.

اینکه شهابِ زندگیمون فقط 5 ماه بعد از پَر کشیدنِ امیر رضای همیشه فرشته ام بدنیا اومد....دلیلی شد تا اون پسر کوچولو بشه اسطوره ی کودکی برایِ ما!

دنیای کودکی شهاب شاید وبلاگ نداشت...ولی یه چیزی بین واقعیت و خیال بود برای ما....و اینطوری بود که خاطراتش فراموش نشدنیه!

اینطوری بود که زبون باز کردنِ خیلی زود شهاب و نوع گفتار و حرف زدنش...برامون اینقدر شیرین بود که دلمون میخواست بچه ی خودمونم همونطوری حرف بزنه..و تو همان شهابِ دیروز شدی....دقیقا همان پسرک با همان گویش و حذف و اضافه ها!

اینجاست که میگن حلال زاده به داییش میره!

خدایا شکرررررررررررررررررررررررررت....صدهزارمرتبه شکرت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان بهادر
21 دی 92 17:16
مبین عزیزم مبارکت باشه این بالندگی زود بزرگ شدی مرد کوچک روی همچون ماهت رو میبوسم
مامان هدي
پاسخ
ممنون سپیده خوبم ایشالا هر روز شاهد پیشرفت و بالندگی بهادر مهربونت باشی
ندا مامان ویانا
22 دی 92 14:40
ماشالا هزار ماشالا هر روز یه اتفاق جدید و خاطره انگیز دارن
مامان هدي
پاسخ
اره اخه خودشون یه اتفاقن!
صوفی مامان رادمهر
22 دی 92 15:01
من بَلَنده شدم تو همیشه برنده ای عزیز دل... گل پسر... جونت همیشه سلامت
مامان هدي
پاسخ
مرسی خاله صوفی..
مامان حانیه
23 دی 92 14:52
ماشااله و آفرین مبین خوب و نازنین ممنون که به ما سرزدید قلمتون رو خیلی دوست دارم با اجازه لینک شدین
مامان هدي
پاسخ
شما لطف دارید...عسلتون رو بخورید!
معصـومـﮧ
23 دی 92 20:33
بزرگ شدی پسر! ولی کاش می شد بچه ها بزرگ نشن
مامان هدي
پاسخ
اره ولی بزرگ میشن...و یه یادش بخیر میمونه...کاش خاطراتشون شاد باشه.
سمیرا مامان آنیتا
24 دی 92 11:01
بزرگ شدی ماشالا من عاشق این موهای خوشگلتم قندعسل هدی .. نی نی وبلاگ آپلود مستقیم داره ؟ اگر نه ، از کجا عکس آپلود میکنی ؟ برای من هیچی باز نمیشه که عکس بذارم
مامان هدي
پاسخ
منم عاشق دختر اسمونیتم. اره نی نی وبلاگ اپلود مستقیم داره... چ بد که عکس اپ نمیشه!
ندا مامان ویانا
24 دی 92 15:48
یه اتفاق شیرین
نسرین... مامان بردیا
26 دی 92 1:58
عزیزم... شیرین زبونیات که تمومی نداره... حالا چع بگی بلنده چه برنده.. خوردنی هستی... خدا دایی کوچیکه رو برات حفظ کنه ...
مامان هدي
پاسخ
ممنون نسرین عزیزم... اون بردیا رو قورت بده!
ندا مامی ویانا
27 دی 92 15:35
مونایی
2 بهمن 92 12:33
جووووونم. زبووووووووونت و بکن توووو.
مامان هدي
پاسخ
چشم
خاله ندا
9 بهمن 92 3:08
زبون درازه شیرینم
صدف
16 بهمن 92 23:53
شازده کوچولو تو همیشه بلنده ای خاله . خدا همیشه حافظ این دایی و خواهرزاده نازش باشه و دنیاشون پُر از اتفاقات شیرین . هدی خوبم امیررضا یه فرشته ست که همیشه مراقب شهاب و مبین کوچولو خواهد بود .
مامان هدي
پاسخ
اره صدف جون...امیر رضام پیش محمد تو ..تو بغل خدا هستن.. ممنون از مهربونیت