نقش...
يا رحمن....
شيرين نمكم؛
اين تياترها كار خودش را كرد...
من و بابايي و هر مهمانِ دوست داشتني ديگري كه انتخاب كني، بايد بنشينند و نمايش تو را تماشا كنند...
نمايش هايت با اين ديالوگ شروع ميشود.
سلام خانوما اقايون به نمايش ما خوش اومديد لطفا موبايل هاتون رو خاموش كنيد، متشكرم😊
مامان فدات بشم ك نمايشت به زور سر و ته داره!😄
اخر هم ميگي تشويق!
ما تشويق ميكنيم و تو تعظيم..و ميگي ميخوايد بيايد با ما عكس بگيريد😉
بعد تازه نوبت اون طرف تماشاگره! اونم بايد بياد و يه نمايش هرچند كوتاه برات اجرا كنه...
يه روزايي هم من مشغولم! يهو جلوم ظاهر ميشي بل يه ظاهر خاص! واي كه چقدر ميخندم و فشارت ميدم. با توجه به نوع انتخاب لباسات، شخصيت پردازي ميكني. و باهم بازي ميكنيم. قبلشم ميگي مامان ازم عكس بگير.
ببين چه خوبي...ببين باشي محال هيجان نباشه، تازگي نباشه، لبخند نباشه...
تو عزيزي..ميزانش رو هم حالا حالاها درك نميكني تا پدر بشي.
دوستت دارم پسرم.
خدايا شكرت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی