آقای خواب...
یا لطیف...
عروسکم خوابت بهم ریخته...یادش بخیر اون دوسال و دوماهی که اراده میکردم میخوابیدی....یعنی واقعا در حدِ اراده!!!..بوی شیر که به مشامت میخورد نصف راه رو رفته بودی...:)
درست تا یکماه بعد، واقعا نمیدونستی چطور بخوابی...انگار یه چیزی گم کرده بودی...
تا اینکه با همکاری همدیگه تونستی نظم پیدا کنی...
بــــــاز دوماهی میشه که خوابت بهم ریخته ...یعنی تا تنظیم میشه دلیلی جور میشه...که ساعتت بهم بخوره..آدم دقیقی نیستم..اما نگرانِ آرامش تو هستم...
توی این هاگیر و واگیر....یبار که نمی خوابیدی...گفتم: بخواب، آقای خواب الان میاد...دیدم ترسیدی قربون چشمای بی نظیرت....
سریع جبهه رو عوض کردم و گفتم: آقای خواب میاد تا ببینه کی خوابه کی بیدار...بعد هر بچه ای که خواب باشه زیر بالشتش...یه جایزه میذاره که صبح بیدار شد برداره...
و تو سوالاتت از اون شب شروع شد...
آقای خواب الان کجاس؟ منو داره میبینه..؟ بهش بگو من خوابم تا ببینمش... بگو جایزه منو الان بیاره ولی فردا میخورم...اقای خواب الان من نخوابیدم ناراحته؟ اقای خواب خیلی مهربونه...
و...
حالا دو هفته ای میشه صبح که بیدار میشی...زودی میپری زیر بالشتت رو نگاه میکنی..یعنی ذوقی تو صورتته اول صبحی، که روز و روزگارم رو میسازه...
برات مهم نیست جایزه چی باشه...یه شکلات ، یه لواشک لقمه ای ، چندتا دونه چوب شور یا حتی پودر ژله ی آماده.....
_مامان ببین آقای خواب شی گذاشته برام! ممنون.
ایشالا دلیل ها بذارن تا تو سر وقت خودت بخوابی...و اجرای برنامه ی قاطع در سال جدید حتی در برابر...!!!
مامان فدات بشه که هنوز تو اتاق خودم رو تخت خودت هستی..صدای نفس هات رو که گوش میکنم شبم بخیر میشه...به امید سه سالگیت و خواب مستقل و منظمت ان شاالله.
دوستت دارم فرشته ی من.
خــــدا جونم خوابهاش آرامِ آرامِ آرام...تا همیشه...الحمدلله.
*تا به حال کسي را
به اندازه ي تو
دوست داشته اي
که نخواهي خوابش را بياشوبي با صداي نفس؟
* عباس معروفی