یه شیزی...یه صدایی!
یا ماشاالله...
ساعت 1 و نیم نیمه شبِ و تو هنوز نخوابیدی...داری مقاومت میکنی..
میگی : مامان یه شیزی دیدم...
ردِ نگاهت رو میگیرم تا برسم به اون چیز! میگم مامانی چیزی نیست که...
میگی خودم دیدم یه مار اومد بیرون...از اون سوراخه...
با تردید نگاه میکنم...ترسِ مارمولک تموم تنمو می لرزونه...
نزدیکِ سوراخ میشم..کنترل رو بهش میزنم...تو هم پشتِ سرمی...دستت روی شونه امه...
منتظر می مونم یه چیزی بیاد بیرون...میگم: ببین مامانی چیزی نیست..
میگی: نه خودم دیدم...مار اومد بیرون..ترسیدم...نگا کن
باز با کنترل چند تا ضربه به اطرافش میزنم...تو بیشتر بهم می چسبی..
میرم و بابایی رو بیدار میکنم..._حسین پاشو ببین تو سوراخِ کنار دستشویی چیه..مبین مار دیده...!
بابایی لای چشاشو باز میکنه و میگه...سوراخ کنار دستشویی؟ اونکه به دستشویی راه داره...
با هم میریم و یه نگاه میکنیم توش..بله! به دستشویی راه داره و قبلا برای رد کردن یه لوله بوده!
خیال من راحت میشه..اما خیال تو نه!
باید به قدرتِ تخیلت بها بدم....می ریم سراغِ مجله ی نبات کوچولو ، به انتخاب خودت یه شکل بامزه رو با قیچی می بری...میایم میچسبونیم رویِ اون سوراخِ شگفت انگیز!
حالا خیالِ تو هم راحت میشه...
بهت نگاه میکنم..چی تو اون سرِ کوچولوت می گذره عشقِ من.
میدونی من چقدر منتظر این دنیات بودم؟..دنیایی که خودم گذروندمش..ولی هنوز سیرش نشدم...منتظرم با تو دوباره تکرارش کنم..دنیایِ رامونا کوئیمبی...دنیای آلیس...دنیایِ جودی ابت...دنیای شگفت انگیزِ کودکی...دنیای تو...
_مامان یخچال گرسنه اس...همش شکمش صدا میده!
_اون ماشینه چرا بداخلاس؟
_مامان چرا من گاو شدم؟ بیا با هم تو آینه نگا کنیم..اقا گاوه شدم!
_اتوبوس با شاخاش شی میگه؟
_ من سیبِ مهربون میخورم...
و...
دنیای این روزات ، این روزایی که گوشات تیز شده...باید دلیل و منبعِ کوچکترین صدایی که به گوشت میرسه رو بدونی...
_مامان یه صدایی اومد! صدای شی بود؟
_مامان خیلی ترسیدم...صدای لعد و بَخ بود؟
مثلِ این جوجه ها توی خونه دنبال منِ مامان مرغی...یه لحظه هم که نباشی..من بعدش باید پاسخگوی صدایی باشم که تو اون لحظه شنیدی!
خیلی دوستت دارم چشم و گوش این خونه...دوستت دارم کوچولوی شگفت انگیز این خونه...خیلی دوستت دارم.
تنت سلامت باشه عمر من.
ولله خیر و هو ارحم الراحمین....
بعد از رسیدگی...
+صدای ساختمون سازی بغل...حسابی تو رو ترسو کرده...این صداهای یک هویی!
و این خونه ی بزرگی که هنوز بهش عادت نکردی....
الحمدلله.