بارون میاد...
اهوازیم...
باید خاک گرم جنوب به تنت خورده باشد تا بدانی بهارِ اهواز...یعنی سه ماه زمستانش..
و باران های روح بخشش...
خاله کوثر صدایم میکند...پسرک بیست ماه و هفده روزه ام میخندد...بیــــــــــا
_بارون میاد؟؟
مبین: دَر دَر
_پشت خونه ی ؟
مبین: اُدَر!!!
دلم برایت میرود...فدای این شیرین زبانی...هزارماشاالله داری پسر...اینکه میگویی:
ماما بارون دیدی؟؟ بارون آبه..دیدی؟؟
مبین من مست این لحظه های میشوم...وقتی محکم بغلت میکنم و تو محکم تر!!!
سیرم میکنی هربار...همان لحظه...امــــــــــــــا
عطشم به باران وجودت هر روز بیشتر...
برکتی...بارانی...آبی...مبین!
خدا بارانت را بباران....به چترهای بسته نگاه کن...به دستهای باز...به نگاه های رو به آسمان!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی