مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

عزیزتر از جان!

1391/6/15 17:11
نویسنده : مامان هدي
558 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

عزیز تر از جانم

 شیرین تر از وجودم

تو گفتی ...

درست ساعت دوازده و سیزده دقیقه هشتم شهریور...

با لبخند گفتی عییییزم....

مادر...به همان افریننده ات قسم تا عرشش رفتم...هیجانی مهار نشدنی..قلبم درست مثل یک گنجشک میتپید....حس و حالم عجیب...انگار دوباره عاشق شدم...دوباره متولد ...دوباره مادر...

به زور خودم را کنترل کردم و دست عشقم را محکم فشار دادم و گفتم شنیدی...گفت عزیزم...دیدم حالش بهتر از من نیست!

اشتیاقمان به شنیدن دوباره....

وتو...پاک و کودکانه...لبخند برلب...برق چشمان رنگ شبت دیوانه ام کرد....باز هم با لبخندی شیرین درست توی چشمانم نگاه کردی و گفتی عییییییزم...تکرار...و گاهی عزیزم...

نمی دانستم لبهای صورتی رنگت را نگاه کنم تا خوب یادم بماند چطور ادا میکنی...چطور ز را از بین زبانت بیرون میدهی........یا صدای خوش اسمانی ات را گوش جان دهم...

عجب شب زیبایی بود...ماه کامل...تو کامل...من و پدرت با تو کاملترین!

تا هنگام خواب...هربار خواستیم...سخاوتمندانه خندیدی و گفتی عزیزم...عیییزم...و قند در دلمان اب کردی

مبین

ممنون برای این لحظه های شیرین...این شبها و روزهایی که خاطره انگیزشان میکنی

برای بودنت...برای شادی وجودت...

فقط بگویمت...عزیزتر از جان تویی!!!

شکر الله...

ضبط و فیلمبرداری شد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان میعاد
15 شهریور 91 17:58
عزیززززم
خدا براتون حفظش کنه


ممنون مهربانم
خاله کوثری...
15 شهریور 91 19:03
فداااااااااای عییییزم گفتنت گوچولو...
خداروشکر من اونجا نبودم وگرنه......قورتت میدادم....


دقیقا منم میخواستم قورتش بدممممم
سعیده
16 شهریور 91 9:47
تو خودت عزیزی گلم.......خوش به حال اون که عزیز تو شده


مرسی سعیده جون....همشون عزیزن
سپید مامان علی
16 شهریور 91 10:22
به خدا با خوندن پستت و اشتیاق مادرانه ات اشک ریختم.....خیلی قشنگ لحظات با هم بودنتان رو توصیف میکنی...فدای عیییزم گفتنت عزیز دلم


خواهش...اشکات همیشه از سر شوق...زنده باشی مهربونم
شادي
17 شهریور 91 0:00
عزيييييييييزم

دركت ميكنم هدي . حس فوق العاده زيباييه
ببوس شيرين زبانت رو


ممنون که درک میکنی...خیلی عالیه
مونایی
18 شهریور 91 3:42
تو که خودت همینجوری عزیزترینی ، گل آسمونی ...


ممنون..مونای مهربون
صدف
18 شهریور 91 12:19
عیـــــــــــــــــــــــــزم این شاخه گل تقدیم به تو نیمۀ وجود هدی .


ممنون از تعبیر زیبات
نیمه ی وجودت رو ببوس
صوفی مامان رادمهر
18 شهریور 91 13:43
ساعت دوازده و سیزده دقیقه هشتم شهریور مگه نباید تو لالا باشی بلبل؟

منم اینجا غشیدم چه برسه به مامان و بابا... عییییزم شاد باشی همیشه


نه دیگه خاله...مسافرت لا لا تعطیل!