مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

مهربانیِ بهارِ باصفا...

1393/2/22 20:35
نویسنده : مامان هدي
298 بازدید
اشتراک گذاری

یا لطیف...

یک روز قبل از جشن تولد...ساعتِ 9 صبح پستچی زنگ زد:_خانوم بفرمایید پایین بسته پستی دارید!

غافلگیر شدم...بسته را تحویل گرفتم...وقتی مبدا را خواندم...حدس زدم که لطفِ چه کسی است...منتظر ماندم تا بیدار شوی..

صبحانه را که خوردی...بسته را نشانت دادم و گفتم: اینو برای تو فرستادن..باز کن ببین از طرفِ کیه و چیه توش!

هیجان زده شده بودی...بسته را پاره کردی...عطرِ مهربانی پخش شد...

گفتی: مامان ببین چه پیرهن راه راه رنگی رنگیی...خیلی قشنگه...کی داده؟

متنِ لبریز از احساسش را برایت خواندم...

خوب گوش دادی...و آخر گفتی..بهم میگه پرنده ی خوشبختی! :)

پیشنهادِ همیشگی ام را دادم..._میخوای با خاله بهار صحبت کنی؟ جوابت این بار، آره بود...زنگ زدم و روی بلندگو گذاشتم..دل توی دلم نبود...صدای باصفایش را شنیدم..

_الو؟

_الو کجایی؟

_ســــلام مبین...سلام عزیزم...خوبــی؟ 

_سلام کجایی؟ ممنون خیلی قشنگه

_قشنگِ مبین؟خوشت اومد؟ مبارکت باشه...

و....

حرفهایتان حرفِ دل بود...قطع شد...از من خواستی دوباره زنگ بزنم..._زنگ بزن به خاله بهار بگم خدافظ...

من هم حرف زدم...نمیدانم چه گفتم...اما می دانم چه شنیدم..._ هدی الان اینجا داره بارون میاد..من تو حیاطم زیر بارون...تاریخ امروز یادم میمونه...همیشه دلم میخواست ببینم کی با هم حرف میزنیم...چقدر مبین صداش ظریف و آرومه... و یک دنیا مهربانی و لطفی که زاده ی قلبِ بهاریش بود...

مبین ؛ پسر فهیمم...بسته را برایت به یادگار نگه داشتم...تا بدانی...مهربانی و عشق و دوست داشتن دنیای مجازی و واقعی نمیشناسد...مهم احساس است که باید واقعی باشد...چه بسا آدمهایی که واقعی اند و احساسشان مجازیست...و بهار های باصفایی که مجازیند با احساس واقعی...

بهار باصفای ما...به دوستی ات بالیدیم دوستِ ندیده ی دنیای مجازیِ واقعی ام ....و برایت دعا کردیم....مبین گفت خدایا به خاله بهار روشنا بده....ممنون دوست خوب من و مبین...ممنون.

خــــدای جان...شکر که دنیا هنوز رنگ مهربانی دارد...دل بهار را ه روشن کن.

پسندها (1)

نظرات (9)

بهار
22 اردیبهشت 93 21:50
واااااااااااای هدی....طلبت!! این روزا خیلی داری سورپرایزم میکنی...تو 2 ، من صفر خیلی غافلگیر شدم...خیلی! تو اولین و در حال حاضر تنهاترین دوست وبلاگی من هستی...خیلی وبلاگای دیگرو میخونم ، ولی نمیدونم چرا وبلاگ مبین جون یه جورایی یه چیز دیگه است. ببخشید.قابلتونو نداشت.مبارک مبین جونی باشه. فعلا مبهوت شدم و نمیدونم چی میگم.فقط میدونم تو بهاری و با صفا و مهربون هدی عزیزم!! میبوسمت
مامان هدي
پاسخ
من دو؟ تو صفر نیستی..بیستی... همین کارت سورپرایز بود دیگه.. ممنون که هستی...همراه همیشگی..مامان اینده و مامانِ روشن. ما هم میبوسیمت...بعدا عکس مبین و لباسشو میذارم برات..ببین چقدر بهش میاد
نسرين...مامان برديا
23 اردیبهشت 93 1:13
آخيييي... خوش بحالتون با اين دوستاتون... دوستيتون پايدار باشه الهي... دل بهار خانوم هم روشن بشه ....
مامان هدي
پاسخ
الهی آمین...الهی آمین..نسرین من رمز رو برات گذاشتم خصوصی..چک کن
معصـومـﮧ
25 اردیبهشت 93 12:44
اللهم ارزقنی البهار الباصفا و المهربان... آمین مبیـــــن خاله بهارو محکم نگه دار! این خاله ها کیمیـــــــــان
مامان هدي
پاسخ
خیلی خندیدم...ما نگهش داشتیم به شدت!
خاله ام البنبن
27 اردیبهشت 93 11:55
سلام هدی جون. انشااله همیشه سرزنده و پاینده باشین. التماس دعا دارم. همچنین اگه قابل دونستی بازم رمز رو برای ایمیلم بفرست. مشتاقانه دوست دارم عکسهای پسر خوشگلت رو ببینم. هر روز دو ساعت در میون وبلاگتون رو چک می کنم و عاشقانه هایت را میخوانم و لذت می برم. به خدا می سپارم
مامان هدي
پاسخ
ممنون همراه همیشگی وبلاگ...تو لطف داری..برات بهترین ها رو دعا میکنم..و حضور یه فرشته که بزودی بیاد و زندگیت رو روشن کنه...رمز رو فرستادم
الهه مامان گلسا
28 اردیبهشت 93 16:59
چه سورپرایز زیبایی احسنت به این بهار باصفا البته هدی و مبین اینقدر خوب هستید که لایق چنین دوستان و چنین محبتهایی باشین
مامان هدي
پاسخ
الهه شرمنده مون نکن!
خاله زری ( مامان آرمان)
29 اردیبهشت 93 15:59
مبارک باشه آقا مبین البته مامان هدی ما رو قابل به دوستی نمیدونه اما بنده همیشه به وبلاگت سر میزنم و نوشته هاتون لذت میبرم همین برای ما کافیست
مامان هدي
پاسخ
ممنون عزیزم...لطف داری شما... ایشالا بیشتر باهم اشنا بشیم..رمز رو خدمتتون میدم...
معصـومـﮧ
30 اردیبهشت 93 12:45
نظر من کو؟
مامان هدي
پاسخ
هست نت نداشتم!
معصـومـﮧ
31 اردیبهشت 93 1:30
بسکه بلاگفا نظرامُ خورده... از ریسمان سیاه و سفید میترسم
مامان هدي
پاسخ
نی نی وبلاگ مهربونه
خاله ندا
31 اردیبهشت 93 22:51
ممنون از بهار خانوم مهربون