سبز..زرد...قرمز
سبحان المبین...
فردیس چراغ راهنما نداشت...آنقدر کوچک بود که سر و ته اش با ٥ فلکه ی بهم میرسید! تهران آمدنمان همِ، مسیر های اتوبانی بود و بی چراغ!
این نقل مکانمان باعث شد تا تو علایم راهنمایی رانندگی را نمیدانم از کجا و از کی و چه وقت یاد بگیری...دوماهی می شود که می شنویم....
_بابا چراغ سبز شد...یعنی حرکت کن!
_مامان چراغ سبزِ که ، پس چرا ماشینا وایسادن؟ ترافیکه؟
_وای چقد شلوغه پس چرا سبز نمیشه...آخه سبز یعنی برو...برو یعنی حرکت کن!
_مامان میدونی زرد یعنی چی؟ یعنی مباظب باش...تفاصد نکنی!
_اخ بابا زرد شد...مباظب باش الان تفاصد می کنیم!
_قرمز یعنی ایست! حرکت نکن...ببین همه وایسادن! یعنی نرید!
مامان فدات بشه پلیس کوچولو...
_مامان پلیسُ ندیدم! میخواستم بهش سلام کنم...منو دستگیر نمیکنه؟
_مامان ماشین پلیس ُ ندیدم...کجاس؟!
نمیدانی چه می کنی با لحظه لحظه نفس کشیدنت پسر....نفس بکش..زندگی کن....فدات بشه مامان.
خدایا چراغِ راهنمای جاده ی زندگی اش با تو...من هم تا آنجا که بشود قرمز و سبز و زردش را یادش می دهم ...روشن کن برایش...مراقبش باش...پسرک به تو نیاز دارد...و من هم.
شکرالله..الحمدلله.