رنگ زندگي...
يا محجوب...
مبين جان دل
سرعتت براي بزرگ شدن بيشتر و بيشتر شده
و من هراسانم..خوشحالم..دلداده تر از پيشم!
دستم را به دستت داده ام و ميدوم به دنبالت...
كه تو مسير را بهتر از من بلدي.
مقصدمان مهم نيست كجاست...تئاتر، نمايشگاه، رستوران...
هرجا باشد قدمهاي مسير خوش رنگ است...
اتوبوس سوار ميشويم! همان اتوبوسي كه هزارتم نفر را پذيراست....اما من و تو فرق داريم! نگاهت شيرين است.
تاكسي سوار ميشويم همان تكرار روزمره! اما من و تو فرق داريم به عروسك هاي توي ماشين به راننده به پول به بو! دقت ميكنيم!
من اينطور نبودم! دركنارت به اين نگاه رسيدم...
پياده ميرويم و ميدويم و چاله ها را ميپريم
تا مانع بعدي مسابقه ميدهيم! رنگ بازي ميكنيم!
خوشمان ميگذرد
نهاري دونفره و نمايشي تكراري ميبينيم براي گذشتن زمان و رسيدن ب نمايش جديد....
نمايشگاه ميرويم تن پوش شير ميخري و هيجانزده براي شير شدن!
و شبي باراني براي دونفره هايمان!
_مامان ميشه پياده بريم...
تو رنگِ زندگي مايي...باراني، ببار...خدااااااااا دلم به اسمانت خوش است 😍
نمايشگاه محصولات اسباب بازي سالن حجاب
ناهاري دونفره😍
دوتا تئاتر همزمان! خرس اركانساي تكراري و نمايش فوق العاده ي سايه بازي بابا تو ديگه كي هستي....الحمدلله شكرالله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی