مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

آزمایش...

1393/9/16 1:30
نویسنده : مامان هدي
298 بازدید
اشتراک گذاری

یا حافظ...

عزیزِ دلِ مادر...

چکاپ سه سالگیت مونده بود...و تاریخش تا آخرِ آبان ماه بود...آخرین روزِ آبان راهی شدیم....آماده ت کرده بودم بهت گفتم: میخوایم بریم آزمایشگاه، تا ببینیم خونِ تو چه رنگیه؟! با یه آمپول بزرگ ازت خون میگیرن ببینیم ....خیلی هیجان زده بودی...کل راه رو هزار بار سوال کردی و من جواب دادم....

رسیدیم و فضایِ شلوغش استرس بهت وارد کرد...بهت گفتم: الان اسمت رو صدا میزنن....میگن کودک مبین!

همین حرف باعث شد تا انتظار برات هیجان انگیز بشه...اسمت رو تو دو مرحله خوندن و تو اینقدر ذوق کردی فدات بشم.

اول آزمایش ادرار رو دادیم که خیلی خندیدیم.....خندونک

موقعِ آزِ خون که شد...متوجه شدم خیلیییی ترسیدی ولی حفظ ظاهر میکنی و بیشتر مشتاقی تا رنگِ خون ِ ت معلوم بشه...

آقایِ محترمِ هیچی ندون از بچه!!!! اومد و با یکم خوش و بش کارش رو شروع کرد....هیچی نگفتی تا اونجا که سوزن تو دستت بود آقایِ محترمِ هیچی ندون از بچه!!! گفت رگش رو پیدا نمیکنم دستش رو تکون دادتعجبندادی! من بغلت کرده بودمسکوت

شروع کردی به گریه...دردت اومد مادر فدات....منم مدام تو گوشت میگفتم: میدونم درد داری...میدونم عزیز دلم 

آقایِ محترمِ هیچی ندون از بچه!!! تو اون موقعیت میگه ساکت اهه چقدر گریه میکنی...پاهاتو تکون نده...رگت رو گم کردم...ساکت الان میگم اون آقا بداخلاقه بیاد برات هاااااااهیپنوتیزم

بگذریم از اینکه چقدر گریه کردی جــــــانم و چقدر این اقا ناتوان بود که یکی دیگه اومد ادامه ی کارش رو انجام داد...

بگذریم که خیلی ناراحت شدم از این بی فکریِ یه آزمایشگاهِ بزرگ و مرکزی!!!

بگذریم که از سی دیی که برای هدیه برات خریده بودم هم گذشتی و پرتش کردی و میگفتی بریم از اینجا مامان!!!!

مامان فدات که کلِ راه رو گریه کردی که دستم درد میکنه....

عزیز دلمی...خیلی اذیت شدم...بیشتر از تو!

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد نازکم...

خداجونم این پسر رگِ حیاتِ منِ....به تو میسپارمش.

فالله خیر و هو ارحم الراحمین...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان علی اصغر
17 آذر 93 10:32
ای جونم ... چقدر اون آقای محترم هیچی ندون از بچه اذیت کرده مبین جونون رو من که دلم میخواد این جور آدما رو خفه اشون کنم خدا سلامتی رو از فرشته های کوچولوش نگیره ... آمین یه سوال هدی جون چکاب رو با نظر دکتر رفتی یا ... هویجوری رفتین؟
مامان هدي
پاسخ
منم دلم خوااااست ...... انشاالله...من هرسال ميدم...دکتر قبليش موافق بود با چکاپ سالانه....ولي اين دکتر تهران رو ب اصراررررر خودم داد.......هي ميگفت همه چيز خوبه گفتم حالا شما بنويسيد لطفا...و اين داستان تا هميشه ادامه داره
بهار
17 آذر 93 14:31
الهی بمیرم...طفلکی چقدر اذیت شده!..و خودت هم خیلی! چرا نباید توی آزمایشگاه خوب،نیروی مجرب و ورزیده و مهربون و همه چی بدون از بچه!!نباشه؟؟؟ امان از دست مامانایی که میخوان بچه شونو چکاب سه سالگی هم ببرن! بچه گناه داره خو!!...نازی مبین...نازی!
مامان هدي
پاسخ
واقعااااااااونم ازمايشگاه مرکزيبهار خانوم داشتيم.؟
معصومه
17 آذر 93 19:56
فدات شم مبینی... غصه نخور اصلا آقای هیچی ندون از بچه خر است!
مامان هدي
پاسخ
زنده باشی معصومه خانومممنون از صراحت لهجه
سپیده مامان بهادر
15 دی 93 15:39
فدات بشم مبینم چقدر ادم اعصابش از دست این ادم ها خورد میشه به خیال خودشون هم خیلی کار بلدن
مامان هدي
پاسخ
اره واقعا...زنده باشی عزیزدل