تکرار...
یا رحیم...
گاهی تکرار خوب است...حالِ آدم را خوش می کند...مثلِ تکرارِ یک لبخند.
زنگِ درِ خانه را که میزنند...می پرسی: بابائه؟ جواب که بله باشد...تو دیگر نیستی!
کجایی؟؟ همان جایِ همیشگی..همان جایی که همیشه قایم می شوی....یک جایِ ثابت!
زیرِ میز یا زیرِ رومبلی...
بابایی باید همان دیالوگ هایِ همیشه را تکرار کند...
_پسرم؟ مبین کجاست؟ و بگردد...بگردد...یا بنشیند و تو را کاملا اتفاقی ببیند!
و تو همان لبخند های همیشه را تکرار کنی...
شبمان را همین لبخندها کوک می کند..همین تکرارها...
مبین یواش می گویمت...من هر بار! منتظرم تا ببینم تو همین سناریو را تکرار می کنی یا نه! دلهره دارم شبی بزرگ شده باشی و قایم نشوی...
هنوز قایم موشک بازیمان همان سبکِ کبک را دارد...سرت کافیست تویِ برف باشد....چشمانت نبیند..حل است!:))))
کوچولوی مامان و بابا..عشقی عشق.
خدایا...گفتم شنیدی؟ دعاهایم تکرار است؟ دلم به همین تکرار خوش است..به همین خداییت...توکلت علی الله.
+غیر از بابایی...برای کسانی که دوستشان داری بساطِ قایم شدن را براه می اندازی....