مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

توئه بی حال....

1393/8/7 9:07
نویسنده : مامان هدي
397 بازدید
اشتراک گذاری

یا شافی...

الهی هیچ گاه مریض نباشی مادر...که همین گاه ها تنم را می لرزاند...

اصلا بگویمت...دنیا لَنگ می شود وقتی تو بی حالی...

شبی سراسر سرفه و بی خوابی داشتیم...خروسکی و تند! باز وحشتِ آن ده روز خروسکِ پارسال مرا گرفت..صبح ساعت 6 تب کردی و دل برایم نماند...

شال و کلاه کردیم و رفتیم...

چقدر تو خوبی! با تمامِ حالِ نداشته ات...با تمامِ رمقِ گرفته ات....با تمامِ سرفه هایت مهربانی را فراموش نمیکنی...عشقم میدهی...

دکتر تشخیصِ خروسک نداد! همان پارسالی ست که اثراتش ثبت شده...بخور و دارو و سوپ.

آزمایشِ چکاپِ سه سالگی هم نوشت...

رو به بهبودی بعد از ده روز...الحمدلله....

مثلِ همیشه داروهایت را خوب می خوری...و خوب ترش اینکه خودت می خوری...کاملا مستقل فقط  زمانش با من است!

خدای مهربان...شفایِ کامل عطا کن به همه ی فرشته هایِ بیمارت...

مبین م در پناهت..آمین.


+انقدر بی حال بودی و دارو می خوردی که بی من خوابت می برد...در هرحالتی که بودی...و این بی سابقه ست برای تو!

+پول ویزیت سر به فلک کشیده اینجا...ده تومان کم آوردیم و عابر بانک دوررررر! از میوه فروشیی خواهش کردیم کارت بکشد برایمان...نکشید...بی احساس و راحت گفت برو عابربانک سر خیابونِ اصلی!

رفتیم...من و توئه بیمار و بی حال!!! دلم گرفت از این دل نداشتنشان! پول را گرفتیم و دادیم...

برگشت باز به میوه فروشی رسیدیم و تو می خواستی کدو حلوایی برایت بخرم...

نمی خواستم روزی را نصیبِ کسی کنم که نمی فهمد!(شک ندارم خدا روزی رسان است)

برایت توضیح دادم..مبین جونم می شه از اینجا نخریم و بریم یه مغازه ی دیگه چون این آقا بهمون پول نداد...حالا نمی خوام ازش خرید کنم..می ریم نزدیکِ خونه و برات می خرم قول میدم!

منطقِ سه ساله ها حرف ندارد!!! قبول کردی....

_موافقم مامان بریم...

مادر فدایِ سر تا پایت..هزار بار.

درد و بلایت را به جان میخرم جانکم.

الحمدلله.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

صوفی مامان رادمهر
7 آبان 93 15:09
الهی که همیشه سلامت باشی شیرین خاله. ببخش کمتر میام این روزا خودمم یادم رفته... تو این روزا که دلت می ره پیش امام حسین و علی اصغرش برای خاله دعا کن... یادت نره دوستتون دارم... یه دل سیر خوندمتون...دلم برای قلمت تنگیده بود هدی..بووووووووووس
مامان هدي
پاسخ
عادلهرادمهر رو ببوس محکم محکم
معصـومـﮧ
7 آبان 93 18:52
نبینم دوتور ممین عزیزم مرض بشه خدا رو شکر که بهتری... بهترین باشی مبینکم + کاش یه روزی برسه که همه مهربون شیم...
مامان هدي
پاسخ
دوتور مبينيادش بخيررررررر ممنون عزيزم
معصـومـﮧ
8 آبان 93 0:15
امروز علی دستمُ گرفت گفت بیا بریم باهم... گفتم: کجا؟ گفت: توتاق!!! اینُ گفت طاقت نیوردم اونقدر چلوندمش که آخر ازش چُچَک خوردم دقیقا فهمیدم وقتی مبین میگفته توتاق شما چه عشقی می کردین
مامان هدي
پاسخ
علي از اون دسته شيرين زبوناس ک کلمه کلمه ش رو بايد ثبت کرد... چچک اي جونم .....درکروز دختر خودت الهيييي
مامان مریم
10 آبان 93 10:32
ای جونم ان شا الله که زود زود خوب میشی عشق خاله.
مامان هدي
پاسخ
به به از این طرفا مریم خانوم
سپیده مامان بهادر
10 آبان 93 17:42
عزیز خاله چی شدی دردت به جونم نبینم بی حال باشی انشالله همیشه تنت سالم باشه
مامان هدي
پاسخ
تنت سلامت عزیزم.....خدانکنه
تی تی
11 آبان 93 23:09
الهی ... ایشاله همیشه شاد و سرحال باشه(دلم گرفت عکسشو دیدم) و دیگه مریض نشه که میدونم خیلی سخته ....
مامان هدي
پاسخ
ممنون....همشون تنشون سلامت باشه...این ویروسا که میان و میرن
نسرین... مامان بردیا
18 آبان 93 2:39
عزیز دلم... مبین جون... دلم گرفت عکستو دیدم خاله جون... ایشالله همیشه شاد و سلامت باشی... مرد قوی سه ساله!
مامان هدي
پاسخ
انشاالله....ببوس سه ساله ت رو