مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

باغ کرج...

1393/7/5 6:12
نویسنده : مامان هدي
529 بازدید
اشتراک گذاری

سبحان المبین...

پسر آب و آیینه...

باز مهمانِ طبیعت شدیم...همان باغِ بی انتهای کرج...

دو روز دویدی...با کفش و بی کفش...شکار کردید و خوردید...گلابی های سفت را دندان زدی ...جوری بازی میکردی انگار زمان کم داشتی و می دانستی باید از تمام لحظه ها استفاده کنی.

مبین؛ من این شور و انرژی را دوست دارم....این تصویرهایی که برایم میسازی.

اینکه فقط کافی بود چشم برگردانم تا تو را سراپا خاک و گِل ببینم با جیبی که با گوجه ای که همراه آقا جون چیدی، باد کرده و پاهای برهنه و دسته ای گُل و برگ دستت، برای من! ...آخ کیف میده....

اینکه می دویدی طرفم و از دور فریاد می زدی مامان آب داریم؟ می نوشیدی و باز می دویدی و دور می شدی...

اینکه برای بوی غذا عشق میکردی و صبرت تمام می شد!

و همه ی اینها پا به پای دایی شهاب بود...مثل جوجه دنبالش بودی عزیزم.

برایتان دعا میکنم...روزگاری آرام...

خدایا صحت جان و روان ارزانیشان بدار و زیر سایه ی امن خودت و امام حق(عج) بالنده ترشان کن.

شکرالله ماشاالله ....

 آب و آب و آب تو را جان می بخشد..

.

هفته ی اخر مرداد....همراه خانواده و عمه فاطمه و خاله زینب.

ماشاالله لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

پسندها (1)

نظرات (5)

معصـومـﮧ
5 مهر 93 12:32
مبیــــــــــن تو لونه مرغ و خروسا رفتی چیکار؟ بیا بیرون من می ترسم به اون هاپو و بع بعی ها هم نزدیک نشو
مامان هدي
پاسخ
پس تو رو نميبريم روستا..تو که از,همه چي ميترسي
سپیده مامان بهادر
8 مهر 93 18:30
امیدوارم همیشه شاد باشی و پرانرژژژژژژِی ببوس مبین عزیزمو
مامان هدي
پاسخ
ممنون سپيده جونم بهادر نازنين رو شما ببوس بجام
معصـومـﮧ
11 مهر 93 17:43
روستای بدون حیوانات نداریم؟ اصن منُ ببرید یه جایی که حلزون داشته باشه
مامان هدي
پاسخ
نهاون شماله...بیا بریم
مینا
13 مهر 93 10:27
ای جونم چه نازه پسرتون ماشالله خدا حفظش کنه...مامان مهربون اگه میخواین بچه ی نازی و خوشگلتون اتاق شیک و تک داشته باشه از وبلاگ منم دیدن کن.... مرسییییییی
مامان هدي
پاسخ
ممنون
مونایی
27 مهر 93 1:59
می بینی چقــــــــــــــــــــــــــــــــدر خستگی ناپذیرند؟ .
مامان هدي
پاسخ
خستگی؟ چی؟ ها؟