مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

چشمایِ بادومی...

1393/5/15 18:37
نویسنده : مامان هدي
317 بازدید
اشتراک گذاری

یا علیم...

مدتی است قبل از اینکه بخواهیم خاطره ای تعریف کنیم، مزه مزه اش می کنیم...نکند بویِ پارک و بادام و بستنی بدهد!

نکند بشنوی و دلت بخواهد و منطقِ کودکانه ت زمان و مکان را درک نکند....

_رفته بودیم شمال تو راه برگشت تمشک خریدیم...

_مامان من تمشک میخوام...

خندونک

باید مراقبِ گفتگوهایمان هم باشیم!

_مبین خیلی جیگر دوست داره..

_مامان شام جیگر داریم؟

چشمک

و حتی توصیه هایی که لا به لایِ حرف هایمان میگوییم...

_فرنی خیلی مفیده حتما بهش بده....

_مامان فرنی برام درس میکنی؟

زیبا

_ پفیلای تولدِ مبین رو خودمون درست کردیم...

_مامان خیلی خوبه بیا بازم درست کنیم!

خوشمزه

و حتی توضیحاتی که در برابرِ پرسشهایِ ذهنِ کوچکت می دهیم...

_این کِرمِ  سیبِ....وقتی سیب خراب میشه کرم میزنه....کرمش سفید و نرمه ببین...

_من سیب میخوام...سیبِ کرم دار!متفکر

بی حوصله

کتاب می خوانیم...

_ چارلی به لولا گفت شیرِ صورتی ت رو بخور...

_مامان منم شیرِ صورتی میخوام!

دلغک

تلفن حرف میزنیم...

_خواستی کَف و حباب درست کنی باید....

_ من من ..من میخوام کف و حباب درست کنم..مامان بیا بریم برام درست کن...آفرین دیگه...بیاااااا

و...

حالا راضی کردنِ دلِ سه ساله ت هم داستانی ست...قربون چشمای بادومیت برم مادر....

_مامان بادوم داری الان؟گیج

دوستت دارم فسقلی...دوستت دارم که وسط بازی هم که باشی و دلت بخواهد، گوش َت می شنود! 

خدایا به تو می سپارمش...این قندکِ زندگی مان را.

پسندها (4)

نظرات (6)

معصـومـﮧ
16 مرداد 93 8:27
ویار داره بچه م چشمای بادومیش رو قربون + بابابزرگم تعریف می کرد... زمانای قدیم بچه ی یکی از دوستاش هوس بستنی می کنه و اون موقع هم بستنی گیر نمیومده (دلیلش رو نمیدونم) هی پشت سر هم می گفته بابا بستنی میخوام... تا اینکه باباهه عصبانی میشه میگه ساکت شو وگرنه مثل خربزه بلندت می کنم میزنمت زمین!!! بچه میگه: بابا من خربزه میخوام!!!
مامان هدي
پاسخ
آره...دقیقا خیلیییییییییییییییییی بامزه بود....این دقیقا مبین بود... یبار گفت سمنو می خوام گفتم نداریم مامان..هی گیر داد گفتم تو میدونی سمنو چیه؟ گفت آره...گفتم چه رنگیه؟ گفت قهوه ای مثل حلوا...مامان حلوا میخوام
مامان حانیه
18 مرداد 93 11:52
ای خدااااااااااااااااااااااااااااا آآآیییییییییییییییییییییییی غشیدمممممممممممم پسر قندو عسل من قند و عسل میخوام
مامان هدي
پاسخ
بفرماييد
مامان امیرحسین
18 مرداد 93 11:55
وای عزیزم سخت میشه زندگی منم با امیرحسین این موضوع رو تجربه میکنم اونم وقتی فیلمها ش رو با هم مرور میکنیم الان یک ماه میشه دیگه فیلم نمیزارم براش
مامان هدي
پاسخ
دقيقا اين سن اميرحسين ما هم جرات نداشتيم براي مبين فيلم پخش کنيم..يادش بخيرببوسش
مونایی
21 مرداد 93 14:13
قربونتون بشم که همتون مثل همین.... که الان دیگه نمیشه جلوتون همه حرفی و زد).
مامان هدي
پاسخ
یعنی خوشمزه شدن...هی باید حرفامونو نصفه ول کنیم...همون قسمت بادومش...ولی اینا اینقد تیزن که زود میپرن وسط
صوفی مامان رادمهر
26 مرداد 93 14:05
آخخخخخ قربون چشمای بادومیت برم عزیز دل... زنده باشی خوشمزه من
مامان هدي
پاسخ
زنده باشي عزيزم
مامان طاها
29 مرداد 93 16:57
اینم یکی از شیرینی های این سنشونه دیگه.
مامان هدي
پاسخ
اره قند نبات شدن