مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

دنیایِ پُر فرشته...

1393/5/1 12:50
نویسنده : مامان هدي
447 بازدید
اشتراک گذاری

سبحــــــــــــان المبین

از وقتی مادر شدم دلم دیگر مرزهایِ جغرافیایی سرش نمی شود! 
مادر که شدم فیلمِ مهدِ کودکِ رضا را که دیدم هر آن تو را گذاشتم جایش و دلم هزار تکه میشود...بچه هایِ خیابانی را که می بینم دلهره ی آینده شان مرا می گیرد....صدایِ گریه که می شنوم برمیگردم و توی دلم می گویم جـــــــــانم؟ ...خدا نکند این وسط کودکی سه ساله باشد...خدا نکند این وسط کودکی هم جنسِ تو باشد...خدا نکند این وسط کودکی رنگِ موهایش هم رنگِ موهایِ تو باشد...خدا نکند کودکی که از دردِ گلوله جیغ می زند لباسش همان رنگی باشد که تو دوست داری! خدا نکند دخترکِ سوخته ی روی تخت مثلِ آن وقت که بردمت برای چکاپ، دراز کشیده باشد...خــــدا نکند کودکِ سرطانی، عاشقِ پلنگ صورتیِ محبوبت باشد...خدا نکند...خدا نکند...
مادرش کجاست؟ چه می کند...چه حالی دارد...
صدایم گرفته...صدایم بالا نمی آید...تارهایِ صوتی ام آسیب دیده... تو را، مبینِ روشنم را برای چند سال تویِ آن پارکِ پیچ پیچی گم کردم....هرچه داد زدم و بیداد کردم ندیدمت...هرچه مبین مبین کردم "بله مامان" نشنیدم...هرچه صدایم را بالاتر می بردم، سکوت بیشتر خودنمایی میکرد....آن عصرِ نفرت انگیز، همه را می دیدم جز سه ساله ی جـــــــــــــــانم را....روزه بودم؟ یادم نیست...گلویم کویر شده بود...آن کارگردانِ تئاتر گفت چند دقیقه ی بد را گذراندید!...یادم نیست، فکر کنم سالی بود..قرنی بود...آخرِ دنیا بود...بخـــــــــــــدا قسم آخرِ دنیا بود...قیامت که می گفتند همین بود؟ صدایم را شنیدی زهرا (س) جــــــان؟
می شود صدایِ دلِ دردمندِ مـــــــــــادرانِ دنیا را هم لبیک بگویی....
این روزها دلم زودتر می لرزد..صدایم زودتر می گیرد...دیگرِ دلِ خبرهایِ بچه های بی گناه را ندارم...خــــــــــدایا دلِ مادران را رحمی کن...
خــــــــــــدایا بچه ها فرشته های حی و حاضرت هستند...نگذار دنیا را بی فرشته کنند...نگذار روحشان را، جسم شان را....پرهایشان را بچینند...خــــــدایا هوایِ فرشته های این دنیا را داشته باش...هوایِ دل مادرهایشان را....
دعا میکنم فرشته هایِ پاکِ همه ی دنـــــــــــــــیا در صلح و آرامش و آسایش کودکی کنند...

دعا میکنم فرشته ها جایی جز خانه ی امن شان بزرگ نشوند....آغوشی جز پدر و مادر را تجربه نکنند....باشند...سلامت و کودک...شاد و فرشته وار...

و مبین...نفــــــــسِ جانم....حیاتم

من در نفس هایِ تو زندگی میکنم...نباشی هوا نیست! نباشی هوا نیست! نباشی هوا نیست!

خــــــدایا در پناهت حفظش کن.

+نیمه ی رمضان بود....پارکِ نظامی گنجوی...ساعتِ 5 عصر....خفگیِ بعدش و بعدش و بعدش.....

خدایا ببخشش به من....التماست میکنم...ببخش بر من این پاره ی تن رو.

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

الهه مامان گلسا
1 مرداد 93 16:37
نفسم من اومدم اینجا دلم باز شه الان که من داغون شدم بمیرم برای خودتو مادرت تو چی کشیدی هدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان هدي
پاسخ
الههتموم شد...ترک خوردم...خدا به دلِ مادرایِ کفن بدست رحم کنه...خدا همه ی بچه های دنیا رو در پناه خودش حفظ کنه.. گل ســـــــــــای زندگیت رو ببوس
مامان نسرین
2 مرداد 93 2:26
وای... دلم هرری ریخت... چه لحظات سختس خدا برا هیچ کس نیاره... حتی یه ثانیه شو.... خدایا همه بچه ها رو در پناه امن خودت حفظ کن
مامان هدي
پاسخ
آمین آمین آمین
معصـومـﮧ
2 مرداد 93 3:15
...
مامان هدي
پاسخ
معصومه دعا کن برای فرشته های غزه...به دعا نیاز دارن
نسیم(مامان پرنسس باران)
2 مرداد 93 13:41
واااااای هدی.... چی بهت گذشته... دیوونه شدم بخدا..... خدا هیچ بنده ای رو با بچه اش امتحان نکنه... خدا رو شکر برای داشتن مبینت..... انشالله همیشه در پناهش باشه.
مامان هدي
پاسخ
نسیم خیلی بد بود...ایشالا هیچ مادری تجربه ش نکنه...ببوس پرنسس ترین دختر بهاری رو
فرحناز
2 مرداد 93 14:02
هدی جان دیشب مادرت جریان برام تعریف کرد خیلی اذیت شدم همیشه خدا محافظ خودت و مبین هست به خاطر مهربانیت
مامان هدي
پاسخ
زنده باشید....ممنون فرحناز خانوم..شما لطف دارید.خدا طاها جونی رو حفظ کنه.
تی تی
2 مرداد 93 14:27
امیدوارم بدی و خاطرات بد ازت دور بمونن درکت میکنم که چه سخت لحظه رو گذروندی خدا خودش حافظش و حافظتون باشه
مامان هدي
پاسخ
ان شاالله....و برای تو وآرتین خوشتیپ هم همینطور
سپیده مامان بهادر
4 مرداد 93 15:45
با اشک چشمام به همه دعاهایت امین گفتم چه زیبا حرف دل رو مینویسی هدی انشالله هیچ وقت غم نبینی
مامان هدي
پاسخ
تو مادرِ به تمام معنایی...ایشالا همیشه شاهد موفقیت گل عمرت باشی
صوفی مامان رادمهر
6 مرداد 93 15:50
فکر کردم این بغضای راه به راه فقط مال منه ...به من گفتن نبین ولی مگه می شه ندید؟ حق گفتی هدی... وایییی من میبینم میمیرم و زنده میشم...انگار همه بچه ها شبیه هم ان و این خیلی سخته خیلیییی
مامان هدي
پاسخ
خدا به دل مادراشون رحم کنه....
مامان علی اصغر
11 مرداد 93 8:51
وای هدی جون چقدر وحشتانکه اون لحظه ... حتی تصورش هم عذاب آوره خدای مهربون هیچ مادر و فرزندی رو از هم جدا نکنه ... آمین
مامان هدي
پاسخ
خیلی بده....خیلی الهی آمین..الهی آمین
مامان طاها
29 مرداد 93 17:02
ان شا الله که برای هیچ مادری پیش نیاد. خیلی زیبا مینویسی هدی خیلی واقعآ تحت تاثیر قرار میدی آدمو.
مامان هدي
پاسخ
ان شاالله..تو لطف داري مثل هميشه