من والیبالم!
یا علی...
تب و تابِ این روزهای پُر هیجانِ جام جهانی تو را هم گرفت...
بازیِ فوتبالِ ایران که بود...تمــــــــامِ مدت خواندی
جینگالی گالی گالی جینگالـــــــــــی
رفتم بچینم آلـــــو دستمو گزید زالــــــو
الهی بمیری زالـــــو تا من بچینم آلو
و...
جیغ و صداهای ما را که می شنیدی...تو هم همراهی می کردی...بازی که تمام می شد...تشویقِ ایران ایران هی هیَ ت فضایِ خانه را پر میکرد...بهت می گفتم فوتبالیست کوچولو...جوابم میدهی...من فوبّال نیستم.
بازی های والیبال را با علاقه ی بیشتر نگاه می کردی..پرسیدی: مامان چرا اینا توپ رو با پا نمی زنن....
و توضیحات مربوطه را خوب گوش دادی...بدو بدو رفتی از *توتاقت توپ برداشتی و آمدی جلوی من چنان پرتابی کردی و گفتی: مامان من والیبالم! توپُ با دست میندازم! ببین چه ورزشم! تشویقم کن...بگو آره اینه....
تشویقت کردم پسرِ والیبال....تصورت کردم با لباسِ ورزشی و دلم برایت رفت....هزار بار قربانِ قد و بالایت رفتم و از حدا برایت خواستم زندگی سالم و شاد را.
پروردگارا...تن و جانش سلامت...دین و ایمانش سلامت....در پناه خودت..آمین.