موهای تو...
سبحان المبین..
عمرِ منست زلف تو....
دوشنبه دومین باری بود که رفتیم آرایشگاه...من و تو...بماند چه کردی! مهم نتیجه بود...که در دومرحله بدست آمد....
روز اول، منطق و جایزه و زبان خوش، کارساز نشد که نشد..... به ِپیشنهاد آقای آرایشگر نشاندیمت و 20 دقیقه گریه و مقاومتت رابه جان خریدیم...اما آن نشد که باید!
و فردایش باز تکرار شد..با این تفاوت که کاملا برعکسِ روز اول بودی...خودت روی صندلی نشستی و تا آخرین مرحله که ماشین زدن بود به شدت همکاری کردی...
چهره ی جدیدت را دوست دارم...پیشانیِ بلندت را که می بینم دلم هُــــری پایین می ریزد...این مبین جدید مرا به روزهای آتی می برد...روزهایی که تمـــام شوقِ فردایم است...روزهای مدرسه و بزرگ شدنت..ان شاالله
مرد شده ای نباتم.
راستی گفته بودمت...قشنگی زندگی یکیش موهای توست!
دوستت دارم تـــــا....
خـــــدایا حافظش باش..شکرالله برای وجودِ پر خیر و برکتش.
دستت را به پشتِ سرت می کشی و می گویی..بابا دوستت آقای آرایشگاه، کچلم کرده!
ماشاالله