مبين مبين ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

جان من از تو...

1393/1/16 10:47
نویسنده : مامان هدي
542 بازدید
اشتراک گذاری

ياحق

گرمي تو از من....جان من از تو

حياتم...عزيز دل مادر

ديشب تب لعنتي دست بردار نبود...مي سوختي و هذيون ميگفتي....بيدار بودم نگاهت ميکردم پاشويه و اب و نوازش...هفتاد حمد مهربان روانه ي وجودت کردم ...خواندم بسم الله نورالنور....

بي تکراري برايم و به يقين ميدانم برام هيچ حسي شبيه تو نيست...

اين را بوسه هاي تب دار و تشکرهاي نيمه شبت گواهند...

مامان خيلي دوست دارم

مامان من ميخوابم تو نخواب منو ببين

مامان بازم نازم کن

مامان دستتو بده...و بوسه ي داغت روي دستم مي نشاندي

ماماني بغلم کن خوب شم

راضي به خوردن تب بر نبودي...پاشويه هم دوست نداشتي...دستهايم را خيس ميکردم و گرمي تنت را با خنکاي تنم معاوضه ميکردم...

جاي شياف خالي بود..در راه برگشت به خانه ي عشقمان هستيم و تو مشتاق اتاق نارنجي...

سيزده را با گوش درد بدر کردي جانکم و اين اولين تجربه بود!

خداي جان هواي اين نازدانه ي ما را داري....دل من را هم محکمتر کن..کمي ترسو شده..تو را ميخواهد بيشتر ..توکلت علي الله

حالت رو به بهبود است...دوباره با خدا عهد بستم...تو هم شاهد بودي...ان شاالله

ايمان دارم به فرشته هاي دور و برت...خوشبحالت مبينم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

معصـومـﮧ
15 فروردین 93 1:25
واااااااای گوش درد... خدا نصیب هیچ کس نکنه الهی قربونت برم مبینی می فهمم چی کشیدی
مامان هدي
پاسخ
من خودم تا حالا نکشيدم ولي از گريه هاي مبين فهميدم خيليييييي درد داره
بهار
15 فروردین 93 11:51
خدا رو شکر که رو به خوب شدن و بهبوده...براش صدقه بده.عقیقه ش کنین. میدونم حال خودتم خوب نبوده.چند تا اشکال تو نوشته هات دیدم.این یعنی تو هم حالت خوب نبوده.دعا میکنم دوباره خوب بشین و سر حال. من به دعاهات ایمان دارم...فراموشم نکن.
مامان هدي
پاسخ
حالش حوب خوب شکر خدا يکم سرفه مونده براش اپ با گوشي بود و عجله اي و حالم هم خوب نبود و ديگه به نت دسترسي نداشتمبراي تصحيح! من تو رو هميشه يادمه بهاااااار عقيقه هم ايشالا به زودي
مامان بهادر
16 فروردین 93 17:48
الهی بمیرم چی شدی خاله ؟ اینقدر عزیزی زودی چشم میخوری انشالله همیشه تنت سالم باشه ببوس فرشته نازنینمو
مامان هدي
پاسخ
به قول همسر یه طوفان بود اومد و رفت... چشم بوسیدم....
مونایی
17 فروردین 93 23:47
جااااانکم... نمی دونستم تب داره. عزیزم... خدا رو شکر که بهتره. ببوسش.
مامان هدي
پاسخ
قربونت...بوسیدمش..از طرف خاله مونایی
صوفی مامان رادمهر
18 فروردین 93 16:09
جونت بی بلا بی تب بی خطر... جونت سلامت شاد و خندون جگر گوشه شیرین زبون
مامان هدي
پاسخ
ممنون صوفی مهربون مهربون مهربون
مامان امیر حسین
18 فروردین 93 18:59
مبین عشق فدای این جمله ات که من میخوابم تو نخواب منو ببینت بشم من چقدر شیرین هزار قل هو اله روانه ی وجود پاکت عزیزم منم از خدا میخوام هیچ بچه ای هیچوقت تب نکنه و اگر تب کرد مامانش خوابش نیاد
مامان هدي
پاسخ
زنده باشي مامان اميرحسين جان.... اخ که لعنت به تب....الهي امين براي دعاي خوبت