دویدیم و دویدیم تا به بهار رسیدیم...
هوالمبین...
روزهای پایانی سال..میان همهمه های شور انگیز...سه تایی آتش زدیم بر غم هایمان..دودشان کردیم و پریدیم زردیمان را بخشیدیم به آتش و با کمال ميل سرخی اش را بر گونه هایمان مالیدیم...و چه کودکانه اندیشیدی پس کباب کو؟ و ما را کودک کردی...گوشت های یخ زده را به سیخ کشیدیم و با آهنگ تق و توق نوش جان کردیم....
می بینی پسرِ جان...می بینی چه خوش می کنی حالِ روزگارمان را...
دویدیم و دویدیم...
ساعت های پایانی سال و منی که با ثانیه ها مسابقه گذاشته بودم...تا ساکِ سفر ببندم...خانه را مرتب کنم...نهار بار بگذارم...لباسهای شسته شده را سر و سامان بدهم و...
لحظه های پایانی سال و چشمهایم، که تو را کمتر می دید...که مثلِ جوجه ها دنبالم بودی...پا به پایم کاری کردی...شیطنتی ، کنجکاوی ، مشارکتی..در عوض صدایت را خوب می شنیدم ؛ دقیقا وقتی که باید چیزی میگفتی تا بخندم...نگاهت کنم...قند در دلم آب شود...شگفت زده شوم...سردرد بگیرم!
همسفرهایمان که رسیدند...دویدیم و دویدیم تا کنارِ آبیِ دریا ، ٩٢ را بدرقه کنیم و خودمان را بسپریم به خــــدای سالها....به سالی جدید...به بهاری نیک....به دعاهایی از جنسِ دل...
١٦ نفره خواندیم...ای خـــــدای قلب ها... حـــول حالنا الی احسن الحال...
و دعا کردیم ...
عیدی گرفتیم...عیدی گرفتی..
دویدیم و دویدیم...پا به پایت...روی شن های خیس و سرد...روی برگ های خشک و زیر درختانِ سبز...
دویدیم و دویدیم تا به قطار شادي برسیم...پارکمان دیر نشود....حیواناتِ باغِ وحش نخوابند...
دویدیم و دویدیم زیر باران...مثلِ تو...و باکمان نبود ازخیس شدن!
حلزون های بی لاک...لاک های بی حلزون...کاج های نقلی...کفشدوزک های پروازی...کرم های درختی...صدف های ریز...همه برایمان ارزشمند شده بودند...
دویدیم و دویدیم...دنبالِ کایت های فراری...دلشان آسمان میخواست..فکر دلِ کوچکِ تو نبودند...
خندیدیم و خندیدیم...به شیرین زبانی های تو و زهرا سادات که گویی میدان رقابت بود...و ما ١٣ نفر شده بودیم ناقل...تا مبادا کسی نشنیده بماند!
دستت جدا نشد از دست بی بی مهربانت...نفس دادی...زندگی دادی...شادش کردی...سیرابش کردی...بس که بی نظیر و پُر مهری...
و زهرا سادات و الهامی که پسرانه های با انرژی ات را دخترانه میخریدند و همبازیت بودند...چه ناز با مریم ساداته اردیبهشتیِ یکساله نشده حرف میزدی...در مقابلش بزرگ بودی و مرد!
همه مان فهمیدیم...زندگی به شیرینی و سادگی همین لبخند های شماست...به خدا قسم!
پسرم...عزیزترینِ قلبم...نفسم..
تو که کنارم باشی..آرامش داشته باشی..گریه ات از سرشوق...خنده ات از ته دل..سلامت روح و جسمت برقرار...من آرام ترین هدای دنیا میشوم...
و دعا کردم در این سال و سالهای آتی... شادی و عاقبت بخیری و نیک بختی و سلامت برایت..روزگارت فاطمی..راهت علی وار...زیر سایه ی صاحب الزمان..الهی آمین.
خـــــدایا شکرت...شکرت...شکرت
+عکسنامه ی عید بعد تعطیلات ان شاالله.