برف می اید...
برف... برف می اید! چقدر این واژه را دوست دارم در هر فصلی که اسمش می اید اولین چیزی که به ذهنم میرسد پاکی ست... و تو برفی برای من پاک... روحت...نگاهت...لبخندت...اشکهایت همه پاک اند زمستان کودکی ام پر از انتظار برای باریدنش بود... و زندگی من بهاری داشت که گلش چون برف سپید بود و پاک. دانه ی برفم ارزو میکنم سرشتت همچو برف پاک باقی بماند... می بینی چه ارام و بی صدا می اید می بینی برایش فرقی نمی کند کجا می نشیند؛فقط باید سرد باشد اما سرانجامش در زمین است پسرم...مبینم همه ی اینها نشانه های خوب زیستن است امروز با هم رفتیم کنار پنجره... و چه ارامشی داشتم ؛ تماشای برفه سرد و لم...